امروز این عبارت رو دیدم و خیلی به دلم نشست و میتونه شروع یه پروژه ی هیجان انگیز باشه . سرچ کردم و دیدم معنی ش توی امریکا و کشور های انگلیسی زبان به معنی اینه که به حرفت عمل کن . و خب بحث عمل و حرف دو تا چیز مهم توی مذاکره هستند . و عمل ما خیلی معنای گسترده ای میتونه داشته باشه .
این که چطور از این ایده برای پستم استفاده کنم دلم میخواد شروع کنم به روایت داستان از مذاکره و حرف زدن و زنان و نمیخوام بحث جنبه ی رسمی و خشک به خودش بگیره و راه حل محور باشه و یا بدتر از اون صرفا توصیه محور که شاید به کار کسی نیاد .
واک یور تاک !
فصل یک / ذهنیت ها
اسم مذاکره بیشتر تداعی یک مرد چاق و سبیلو نشسته روی یک صندلی دور میز چوبی ست ، که به خاطر چاقی ، فضا واسه ش تنگه و حس راحتی نداره . اخم کرده و از پشت عینک به اطراف ش نگاه میکنه . منتظره تا با حداکثر سود به نتیجه برسه . این میز مذاکره افراد دیگه ای هم داره . شخصی لاغر و نحیف با یک کیف اداری و موهای چربی که رو به سمت چپ شانه خورده و اضطراب از پای راستش موقع تکون تکون دادن بی صدا فریاد میزنه ! یا شخص کت شلواری و اتو کشیده و کراوات زده که آدم را یاد فیلم ” کت شلواری ها ” * می ندازه .
ذهنیت ها برای مذاکره خیلی متنوع اند و البته از یک سری کلیشه های ثابت پیروی می کنند . دوست دارم وقتی از این موضوع صحبت می کنم و می نویسم یک لغت جایگزین انتخاب کنم ! شاید این فضا در ذهنم تلطیف شود . وقتی لغت مناسب را انتخاب کردم حتما به شما هم اعلام می کنم .
زندگی ما مجوعه ای از تعاملات و گفت و گو هاست به هر شکل و شمایل و عنوانی . پس اهمیت ش بر کسی پوشیده نیست . اما این که چرا نادیده گرفته میشه بحثی ست که هر چقدر به اون پرداخته بشه کمه !
شاید اصلاح و پاک کردن شیشه ی عینکی که از اون دریچه به بحث تعامل و مذاکره نگاه می کنیم شروعی باشه که بفهمیم و بدانیم که چه طور می تونیم به عنوان یک زن / مرد وارد یک گفت و گو شویم و چه چیزی به عنوان یک دستاورد داشته باشیم . وقتی می گویم دستاورد نه الزاما دستاورد مادی ، گاهی حس خوب بخصوص در تعاملات عاطفی ، بسیار ارزشمند تر خواهد بود .
پس می توانیم دستاورد و نتیجه مذاکره را به مادی و غیر مادی تقسیم کنیم . حال با این تقسیم خواهیم دید که مذاکره ما و نه صرفا یک گفت و گوی عادی می توانند ابعاد گسترده ای به خودش بگیرد.
فراموش نکنیم که همان طور که بارها تاکید کرده ام مذاکره ( یک گفت و گوی معمولی نیست) و المان هایی دارد که وجود آن ها او را تبدیل به مذاکره می کند.
بحث را با این سوال تمام می کنم : دغدغه ی الان شما توی تعامل و گفت و گو چیه؟ اون نقطه ی کور که باعث شده عقب تر از چیزی باشید که دلتون میخواد