در پست های گذشته از وجه زنانه و مردانه وجود هر یک از ما انسان ها گفتم .
این که روانشناسان عمقی روان زن و مرد را به دو وجه زنانه و مردانه تقسیم کرده اند و می گویند برای کامل بودن و احساس رضایت از زندگی و تجربه ناب از زیست خود باید هر دو وجه زنانه و مردانه زیست شود .
اما بحثی که اینجا مطرح می شود این است که بهتر است کمی محتاط تر از واژه ها در تبیین آنچه گفته می شود استفاده کنیم .
در این جا بهتر است بگوییم بین وجه زنانه و مردانه یک شخص باید تعادل باشد یا هماهنگی ؟
خانم پیرسون زمانی در کتاب خودش با نام چهار قدرت مهم زنان گفته بود که : ما برای زندگی و کار نیاز به هماهنگی داریم و نه تعادل .
بی راه هم نگفته است . ما هماهنگی را برای تمامی وجوه زندگی مان باید در نظر بگیریم . شاید این کشاکش بین طرفداران حقوق زن و فمینیست ها با دنیای مردسالار نیز با همین تبیین و تمایز کوچک بتواند روشن تر و قابل حل تر شود .
جایی که ما از تعادل صحبت می کنیم یعنی دو کفه ترازو باید مساوی بوده تا به آن مقصود مورد نظر یعنی تعادل و برابری برسیم .
اما جایی که از هماهنگی صحبت می شود، نه این که لزوما این دو کفه میزان شان یکی باشد و در تمام وجوه به یک اندازه برخورداری را تجربه کنند .
باید اعتراف کرد وجوه طبیعت زنانه با آن طبع لطیف و سرشار از عشق و زیرکی برای خود عالمی دارد همان طور که اقتدار و اختیار مردانه و استقلال وی .
این جا شاید عده ای خرده بگیرند که چگونه ویژگی ها را به یک وجه متمایل می کنید وقتی که این ها ناشی از نوع تربیت و نگرش جامعه از دیر باز به زن و مرد بوده است !؟
اما باید گفت تربیت یک وجه از این تمایز ِ آشکار ، و شکاف بین دو جنس را شکل داده است . و ما نمی توانیم مغز و تاثیر ترشح هورمون ها را در بدن و تاثیرش را بر آن چه زنانه یا مردانه تلقی می گردد نادیده بگیریم . ( در آینده نزدیک شرح مطالعاتم از مغز زنانه را حتما با شما به اشتراک خواهم گذاشت . آن وقت خیلی علمی تر به این بحث و اثبات آن خواهیم پرداخت )
باری به نظر می رسد هماهنگی مهم تر است . چرا که تعادل با وجود معنای پر بار و ساختار مثبت اش در اذهان ، جوابگوی تمامی نیاز بشر و حل تعارضات وی نیست !
خیلی وقت ها ما صرفا نیاز به یک هماهنگی داریم تا به آنچه مقصودمان است برسیم .
رابرت الکس جانسون می گوید : برای پیوند با بخش زنانه وجود ، داشتن جسم زنانه به تنهایی کافی نیست .
امروزه زنان نیز برای رسیدن به دستاوردها و پاداش های دنیای مردسالار همان بخش های حیاتی شان را در خود قربانی می کنند ، که مردها …
زن و مرد امروزی هر دو از دردی یکسان رنج می کشند . هر دو زنانگی عمیق وجود خود را ( عشق ، محبت ، همدلی ، نزدیکی و صمیمیت ، رابطه مندی و … ) را در قربانگاه خدای قدرت و پول گردن می زنند .
اما نکته مهم در مورد این هماهنگی وجوه زنانه و مردانه که نباید آن را فراموش کنیم این است که ، زن آن وقتی به زنانگی واقعی خود دست پیدا می کند که بتواند بخش مردانه وجود خود را بازیابد و آن را زیست کند .
هدایایی که وجه مردانه به زنان می دهد استقلال ، حاکمیت بر خود ، توانایی جهت یابی در زندگی ، هدف مندی و هدف گذاری و تمرکز و … است .
باری این ارمغان ها برای زنان وقتی با آن وجه زنانه وجودشان، آن شور ، حس ، لطافت ، همدلی ، رابطه مندی و پیوند و … ادغام شده و در هم آمیزد ، عمیق ترین جنبه زنانگی را برای آن ها به همراه خواهد داشت .
پس می بینید که قرار نیست ما مردانه یا زنانه به نظر آییم . و جنسیت را ملاک آن چه قرار است باشیم و در روان مان قرار است بگذرد قرار دهیم .
بلکه با پذیرش صحیح ویژگی های هر دو وجه زنانه و مردانه به عمقی خواهیم رسید که برای مان حاوی یک زیست سالم است .
پیشنهاد من به شما : شرکت در وبینار پازل زن بودن