شاید این که دنیای بیرون با انتخاب های ما مخالف باشد ، یکی از بدیهی ترین موارد ممکن در زندگی همه مان باشد .
جایی که خواستیم مسیری را برگزینیم ، انتخاب هایی داشته باشیم که بعضا همراستا با آن دنیای بیرون نبود .
آن دنیای بیرون گاهی مادر، پدر و اعضای خانواده بودند و گاهی اجتماعی بزرگ تر که کمر بسته اند بر جا دادن آدم ها در یک چارچوب مشخص و هر کسی را که از درون این خط کشی بیرون بزند یا به کوچک تر باشد ، با انواع و اقسام روش ها از سرزنش و تحقیر تا به زور و ضرب ِ هل دادن داخل این چارچوب جایش می دهند .
باری دنیا برای کسانی که تن به این زور و ضرب اجباری و آن تحقیر ها که بعضا رنگ و بوی دلسوزی هم به خودم می گیرد ، سخت تر خواهد گذشت .
به این فکر می کنم که نحوه تعامل ما و مذاکرات ما کجای این اجبار و انتخاب جا دارد ؟ کجا می توان تعامل های مبتنی بر اصول درست مذاکره را بر مخالفت ها همچون یک نور افکن انداخت؟ و کجا باید تن به اجبار داد ؟ اصلا باید تن به اجبار داد ؟
همه این سوالاتی است که می توان در این باره مطرح کرد …
باری نظر خودم را اگر بخواهم بگویم ، شاید برای خیلی از ما که از عنفوان کودکی صرفا بی مصرف ترین موارد را در مدرسه آموزش داده اند . و کسی درس تعامل و مذاکره و گفت و گوی موثر را به ما یاد نداده است ، شاید این که بتوان انتخاب هایی داشت که حتی با مخالفت با دنیای بیرون بر سرش بمانیم ، و از درِ مذاکره و گفت و گو بتوان بر مشکلات و نگاه جامعه فائق آمد ، اندکی دور از دسترس است .
ما اغلب یاد گرفته ایم یا موافق باشیم یا مخالف و در صورت مخالفت اگر آنچنان غَلیان و خروش آن کار ، آن مسیر و آن انتخاب باز بود به اجبار و یا با نادیده گرفتن به سمتش رویم ( چه بسا غلیان هایی که در نطفه خفه گردیده اند ) .
باری جای تعامل بین ما آدم ها بشدت خالی است و ضعف آن هر روز بیش از پیش احساس می شود .
شاید باید از امتحان خودمان شروع کنیم و اینبار که دنیای بیرون سر ناسازگاری را بر سر انتخاب مان گذاشت ، ببینیم کجا این مسیر را می توان راهی برای تعامل باز کرد و خشونت و روی گردانی را به اولویت ها تبدیل نکرد …
شما چه فکر می کنید ؟