ما هر کاری هم که کنیم نیمی از وجودمان به اجتماع و نیمی دیگر به انزوا وصل است. حالا این که کدام یک بالا می آید و کدام را می توان برای زندگی رو کرد دیگر به حال و هوای مان بستگی دارد.
مثل همین دو سال اخیر را ببینید به مدد کوید 19 ، یک کشش اجتماعی و در عین حال انزوا خواهی عامدانه نصیب مان شده است .
عده ای به این نتیجه رسیدند که باید قدر همدیگر را بیشتر دانست و عده ای دیگر این برداشت را از این واقعه داشته اند که انسان بالا رود ، پایین بیاید آخر سر تنهاست و باید یاد بگیرد چگونه با خودش کنار بیاید.
برای خیلی ها تنها بودن با خود از رو به رو شدن با اژدهای مرحله آخر بازی ماریوی قارچ خور ! وحشتناک تر است .
جایی که خودت هستی و خودت، بدون نقاب و ماسک و در نهایت پرده دری … عریانِ عریان … و شاید این یکی از سوالات اساسی بشر است که چرا این آدمیزاد دو پا آنچنان از خود فراری است که حاضر است هر فسق و فجوری را به جان بخرد تا اندکی را با خود نباشد.
می گویند از این کرونا عایدی اش گذر به روانشناس ها هم بوده است و آمار درگیری ها هم بالا رفته ! شاید این هم بر می گردد به همین مسئله که آدم تا دیده که محدود شده و دیگر برای فرار از خود راه چاره ای نیست و چه بسا باید ماه ها در یک قفس تنگ و تاریک بماند ، و حالا عریانی افکار و احساس هم سراغش آمده نفهمیده که چه گلی باید به سر بگیرد و همین شده که توهم برش داشته است.
این روزها که توهمات ما از این دوران اندکی ته نشین شده و رو به کم رنگی است و آن همهمه ها رو به افول نهاده و عده ای هم سعادت زدن واکسن نصیب شان شده حالا فایزر و برکت اش را کاری نداریم …
بیشتر با خودم فکر می کنم که به راستی این کشش اجتماعی و انزوا چگونه است ؟!
آیا آدمی که حالش در تنهایی خوب نیست، می تواند روابط سازنده ای با اجتماع بیرون داشته باشد؟
حالا اصلا روابط سازنده چیست ؟!
باری بنظر می رسد که پذیرش تنهایی مواجهه با همان اژدهای مرحله آخر ماریو ست ! و اگر شخصی بتواند این مرحله را پشت سر بگذارد در روابطش هم سازنده تر عمل کرده و لااقل دیگر به هر رابطه ای تن نمی دهد و اندکی انتخاب را هم چاشنی می کند .
روابطی که انتخاب ها چاشنی اش هستند، خوشمزه تر بوده و چه بسا پر دوام تر ! تا آن ها که ندانی به کدامین سوی رابطه ای و صرفا حس میکنی باید ادامه دهی و این باید ها پدر آدمی را در می آورد اگر تنهایی را زندگی نکرده باشی !