تا حالا به سرتان زده است که روی اشیاء دور و برتان اسم بگذارید ؟ شاید دیده باشید که خیلی ها این کار را می کنند .
مثلا کسی ماشینش را رخش ، دوربینش را عزت الله ! و … می نامد.
اسم هایی که برای آن ها شاید تداعی یک مکان، یک شخص و یا یک حس باشد!
باری به این می اندیشیدم که چه چیزی بیشترین تعلق خاطر را برایم دارد و در آخر به فنجان کاپوچینو خوری ام رسیدم . همان سفیدِ کلاسیک انگلیسی …
اما این که برای این فنجان دوست داشتنی چه اسمی می توان انتخاب کرده که برازنده اش باشد ؟! تا زمان هایی را که تنهایی ام در غلیظ ترین حالت ممکن خود است، با وی خلوتی گزینم و همجواری اش با آن سمفونی سکوت ، لذت این غلظتِ تنهایی را دو چندان کند .
گاهی تنها راه رسیدن به یک چیز، یک سوژه ، یک جا و یک کار، گم شدن خودمان در آن است . در واقع اگر بخواهیم به بن بست راست ، کوچه فلسفه رجوع کنیم ! این طور می توان بیانش کرد ، از الزامات ِ پیدا شدن مان ، گم شدن است !
باری گاهی ما آدم ها در تعلق هایمان گم می شویم تا درونشان خود را پیدا کنیم …
کماکان آن مرض مهلک کمال طلبی جهت اسمی برای فنجانم مانع از انتخاب شده است ! شما چه پیشنهادی برایم دارید ؟
اگر دوست دارید در اینستاگرام همراهم باشید . آنجا داستان هایی از برای گفتن دارم …