هنجارشکنی، نافرمانی و پیروی نکردن از آنچه تحت عنوان قوانین یک دسته،گروه،کشور و نظام فرهنگی- اجتماعی تلقی می شود ، شاید نادرست به نظر برسد…
اما آیا همواره باید پیرو بود ؟
به خودم که فکر می کنم، و نگاهی به آنچه بر من گذشته دارم، هیچ گاه نخواسته ام پیرو باشم و در خونسردانه ترین حالت ممکن همیشه راه را برای نافرمانی از چارچوب ها باز گذاشته ام .
روت مسینگر می گوید : نافرمان ها مشکل نمی سازند، مشکلات نافرمان می سازند.
و این دقیقا آن چیزی است که جهان و تاریخ سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و علمی دنیا به چشم خود اشخاصی را دیده است که در برابر مشکلات و آنچه به زعم شان مانعی بر سر بهتر زندگی کردنشان و اجحاف در حق شان بوده، دست به نافرمانی زده اند .
حال سوال مهم اینجاست، که در برابر کدامین مشکلِ اکنون و امروزم در حیطه شخصی می توانم نافرمانی کنم ؟
می گویم حیطه شخصی چرا که نافرمانی های مدنی و اجتماعی جای خودش را دارد و شاید در این یادداشت و اکنون مجالی برای پرداخت نباشد !
اما بیاییم کمی در حیطه شخصی ترش نگاهی بیاندازیم به این که کجای زندگی مان می توانیم با نبوغ حاصل از نافرمانی، چیزی را حل، تغییر و یا از نوع بسازیم ؟
ما برای پیروی پا به جهان گذاشته ایم یا برای تغییر برای ساختن یا برای اطاعت محض ؟؟
کجای زندگی مان مشکل و گره ای است که نافرمانی مان می توانند آن را دستخوش تغییر کرده و روی دیگری از رضایت خاطر را برایمان به همراه آورد ؟