برهه هایی در زندگانی همه مان وجود دارد که آنچنان مست خلاقیت هستیم که نخست بی تاب کارمان و جلو بردنش به هر ضرب و زوری هستیم و سپس نگران زندگی مان .
باری اگر این دل نگرانی با سیطره اندیشه ی ملال ِ ناشی از وضعیت اقتصاد و جفت و جور نبودن در و تخته ی زندگی همراه گردد که خود قصه ای بس ژرف است .
جایی که در مستی خلاقیت روی شاهکار ها و خلق شان تمرکز می کنیم، این بی تابی مضاعف شده و خلاقیت و رنج نان اگر در هم گره خورد شاید از درون حسرت هایی زاییده شود.
حسرت هایی از نرسیدن ها، نرفتن ها، ندیدن ها و …
شاید بهتر است به جای تمرکز روی نقاط براق و برجسته و خلق آن ها از خود بپرسیم که در حال حاضر کوچک ترین واحد نبوغ من چیست ؟
چه چیزی می توانم داشته باشم که در خلال گره ی خلاقیت و رنج نان ، تفاوتی ایجاد کند …
ست گودین می گوید: نگران تغییر جهان نباشید . کاری انجام دهید که بتوانید بدان افتخار کنید .
و قطعا این افتخار صرفا در شاهکار ها و رسیدن به آن نقاط براق نیست .