یکی از بزرگ ترین نبرد های من در زندگی تاب آوردن در برابر تنش ِ ندانستن پاسخ هاست .
شکافی که بین خود و دنیای زنانه ام می بینم نیز به همین تنش و تاب آوری در برابر آن وصل می شود. جایی که سرپوشی بر احساسات، شهود و رویاهایم گذاشته به پیش رفتم . اکنون این سرپوش برداشته شده است پر از کلاف های درهم گره خورده. که گاه گره های کور اش را توان باز کردن به این آسانی نیست.
و منطقی که دلش می خواهد بداند و در مسیری امن به پیش رود . شاید سخت ترین اعتراف هر انسانی این قسمت از ماجرا باشد که دوره ی حرکت در مسیر ِ امن و دانسته های محرز و ایمن تمام شده است.
این قسمت برای سفر من با دوره ای طولانی از رکود، در جدالی بین منطق و تنش ندانستن چرایی اتفاقات، رنجی عجیب را به همراه داشته است .
جایی می خواندم که زندگی خیلی شیرین است ولی وای به عقل که آن را تلخ و خراب می سازد. شگفتا که تا چه اندازه دست یابی به هنر ظریف حفظ تعادل بین عقل و حس، بین وجوه زنانه و مردانه … صبوری و استقامت می طلبد .
مورین مورداک می گوید : در حقیقت وظیفه ی زنان شفا دادن آن شکاف درونی است که به آن ها می گوید احساسات، شهود و رویاهایی را که از حقیقت زندگی برای آن ها سخن می گویند نادیده بگیرند . ما زنان باید شهامت داشته باشیم تا با معما زندگی کنیم، قدرت داشته باشیم تا تنش ندانستن پاسخ ها را تاب بیاوریم و آماده باشیم تا به خرد درونی خود از یک سو و خرد سیاره ی زمین که طلب کمک و تغییر می کند از سوی دیگر گوش فرا دهیم .
شاید عمیق ترین بخش ماجرا همین هضم این وظیفه و قدرت باشد. و برای کسانی چون من که عمری در دانستن و تلاش برای شفافیت سپری شده است پذیرش سردرگمی، التهاب، تضاد، اضطراب و ابهام که جزو جدا ناپذیر زیستن هستند سخت است .
اما نقطه براق ماجرا این است که آگاه باشی که باید این ها را بپذیری … تا در تله های روانی ِ زندگی، کمتر دچار شده و بیشتر در زندگی به پیش روی .
در دنیایی که همواره ما را به بیشتر داشتن و فرار و سرکوب آن چه بد پنداشته می شود توصیه و به سمتش هول داده اند ! و گفته شده است اگر به هر دلیل حالت بد است آن را با انجام کاری حالا هر چه می خواهد باشد، یا کسب دستاوردی و چیزی و خریدی و هزار کوفت دیگر ! می توان برطرف نمود.
پذیرشِ سردرگمی، التهاب، تضاد، اضطراب و ابهام یک دستاورد بزرگ است.