Warning: session_start(): open(/opt/alt/php72/var/lib/php/session/sess_a92182107beb3e983c121138b7905c4f, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/mihanpanel/app/mw_config.php on line 22

Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php72/var/lib/php/session) in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/mihanpanel/app/mw_config.php on line 22
تعبیر ِ خواب ِ برف - معصومه نوربخش | روایت سی
مرجع آموزش مهارت های توسعه محور در زنان

تعبیر ِ خواب ِ برف

زمستان پشت پنجره بود . میهمان اش از راه رسیده . حضورش فضای حیاط را هم تحت تاثیر قرارداده بود. نمی دانم آن همه گلِ یک دست، زردِ زعفرانی از این میهمان خوششان می آمد یا نه . همه جا سفید شده بود . برف تک تک گل های زرد رنگ باغچه را در آغوش کشیده و می بوسید .

از پنجره نگاهم به وسط باغچه پرت شد، به حیاط همسایه . رد خنکیِ لبه ی پنجره را روی لبم احساس کردم. میهمان همچنان مشغول بوسه و آغوش بود . و دستی که توی آسمان فرو رفته بود رد خاکستری ِ رو به سفیدی را در آن منقوش کرده بود.

خواب مرا بغل کرده بود و به میهمانی زمستان می برد . من نگاه کردم به گل های سفید پوش . با خود کلنجار می رفتم که نامشان چیست ؟ رُز اند یا آبشار طلا !؟ همیشه بهار اند یا کوکب ؟! از این فاصله تشخصیشان نمی دادم.

نگاه کردم به زمستان که قد سفیدش را کشانده بود تا آسمان و از میهمان هایش با گل های باغچه استقبال می کرد .

تاریکی که ریخت، دیگر صبح شده بود . از جا بلند شدم همان ادامه فکر دیشب قبل از خواب را با خود تا صبح همراهم کشیده رها نکرده بودم.

مگر می شود فکرهم این همه سمج ؟!

چرا همیشه یک فکر هایی هستند که عمیق تر رنج می دهند، عمیق تر همراهت می آیند و عمیق تر برادری شان را یا شایدم خواهری شان را بهت ثابت می کنند . پایِ کار ذهنت اند.

از همان فکر ها بود . همراه با پتویم چهار لا کرده پیچیده مش تا کمی از ورمش بخوابد . می دانستم دست بردارم نیست .

یاد زمستان افتادم، برف و گل های زرد. آدم هایی که از پشت پنجره می دیدمشان . حیاط همسایه … نمی دانستم که واقعا زمستان بود یا فصلی دیگر . به شک افتادم !

می گویند برف در خواب بیانگر موانع، احساساتِ ابراز نشده و احساساتِ سرد و منجمد است.

نکند آن فکر که تا صبح همراهی ام کرد، شب را هم دست به کار شده تا ریختنِ روشنایی، زمانی که لااقل خواب اندکی بغلم کرده بود تا دمی آرام گیرم در پی دسیسه ای بوده است ؟شاید قصد گفتن حرفی را داشته است.

موانع، احساسات ابراز نشده، سرد و منجمد … آری این ها کاملا با آن اندیشه شب پیشش همخوانی داشت. گل ها چه می گفتند ؟ حفاظت از این گل ها در برابر این جمود احساسی با من است ؟

باید از چه کسی محافظت کرد ؟ از خودم ؟

کارل یونگ می گوید : خواب دیدن اینکه شما چیزی در برف پیدا می‌کنید بیانگر این است که ظرفیت، توانایی و استعدادهای بکرتان را کشف می‌کنید و بدان دسترسی می‌یابید. شما استعداد و توانایی نهفته درون خودتان را کشف می‌کنید. ممکن است به این اشاره داشته باشد که نیاز به بخشش وجود دارد.

گل های زردِ توانایی ام را چگونه باید از گزند این سردی حفظ کنم ؟ نیاز به بخشش کیست ؟

آری شاید نیاز به بخشش خودم باشد، از این که نتوانستم استعدادم را، ظرفیتم را آنچنان محافظت کنم که توی زمستان، زمستانی که گریزی از آن نیست محافظت کرده و بدان ها دسترسی پیدا کنم.

آن ها را زیر تلی از برف پنهان یا با سقوط بهمنی ناپدید کرده ام .

و این مدفون کردن جز ترس از فردیت و یگانگی ام با آن چه به واقع هستم و باید باشم چه مفهوم دیگری می تواند داشته باشد ؟

زمستان از پشت پنجره با آن زردهای زعفرانی صدای تمام نشدنم را به گوشم رساند .جایی که یک خالی ِ بزرگ در پشت سرت احساس می کنی باید نگاهت را به سمت جلو هول دهی و صدای دویدن ات رابار دیگر در کفش هایی بشنوی که سالهاست در آن ها ندویده ای و سردی را بغل کنی . باید منتظر فصل سبز بود اما نگذاری صدای دویدن از کفش هایت خاموش شده آرام گیرد.

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
()
x