بعضی از ژرف ترین بینش های من از شکست هایم حاصل شده اند و یکی از ارزشمندترین درس هایی که دربارۀ گفت و گو و مذاكره آموختم زمانی بود که نتوانستم به درستی مذاکره کنم .
جایی که این حقیقت بر من آشکار شد که همه از دید من به مسائل نگاه نمی کنند . بهتر بگویم هیچ کسی از دید و زاویۀ من به مسائل نگاه نمی کند .
و این من هستم که باید در جهان دیگران به گفت و گو و مذاکره بپردازم و نه صرفا غرق در جهان خودم باشم.
درک این موضوع برای من سرآغاز یک دستاورد بزرگ بود. چرا که من برای پرداختن به جهان دیگران باید ابتدا به جهان خودم وارد شده، آن را کند و کاو می کردم به ژرفای آن رسوخ کرده تا بتوانم به درک و هضم جهان دیگران برسم .
این سفر برای من حاوی ارزشمندترین درس ها بود . جایی که بتوانم آخر را اول دیده و بجای هدایت توسط ترس ها و یا میل به اجتناب، توسط اهدافم هدایت شوم .
راه حل های خلاقانه در هر گفت و گویی عمدتا با کمی خطر، ناراحتی، سردرگمی و درگیری همراه هستند . اما ما چقدر این ها را به جان می خریم تا بتوانیم در یک تعامل توسط اهداف هدایت شویم ؟
بنظرم زمانی می توان به استقبال کارهای سخت رفت که بهای مسیر های خلاقانه را پرداخت کرد.
اگر بخواهم چگونگی رسیدن به راه حل خلاقانه در هر گفت و گو را بگویم، باید گفت : اول از هر چیز پذیرش این که خطر، ناراحتی، سردرگمی، درگیری و تنش جزئی از مسیر یک گفت و گو است و همسازی و سازش قرار نیست شما را به آن شاهراه متصل کند .