چند صباحی است که چیزی درونم کشف کرده ام که دیر سالی است بدان مبتلا بوده و نمی دانستم . مرض عجیبی به نظر می رسد و اطبا و علما بر سر خوب و بد بودن و همین طور مرز بین این مرض با سایر امراض اندک اختلافی دارند .
باری اسمش را چند پتانسیلی بودن گذاشته اند . هی دوست مان می گفت ما چند پتانسیلی هستیم و باید مراقب فلان و فلان و فلان کار باشیم و ما هم می گفتیم خب بله گروهی از چند پتانسیلی های ایران هم از قضا وجود داشت اما جدی اش نگرفته بودم این مرض را تا زمانی که داشت از پا درم می آورد .
آدم تا چیزی به مرز وخامت نرسد به دادش نمی رسد و من هم ید طولایی در این کار دارم !
شبی در طاقچه گردی های شبانه چشمم به کتابی خورد به نام همه چیز بودن . همان جا سریع دانلود شد و شروع کردم خواندن و هر چه پیش می رفتم متعجب تر بودم که این هایی که می گوید که خود منم !
شگفتا که در اندک زمانی دو دور کتاب را شخم زدم و انگشت حیرت بر دهان به خودم و مسیر هایی که آمده ام فکر می کردم .
به چیزهایی که نیمه رها کرده بودم و فکر می کردم من یک فرد اهمال کار هستم که چیز ها را رها می کند و نمی بندد و هی برنامه می ریختم برای بستن دهان کار هایی که معطل مانده بودند .
حالا چند هفته ای می شود که با مرض چند پتانسیلی بودن درگیرم و دارم می شناسمش . یک جاهایی بدجور عود می کند و من باید حواسم باشد که این عود کردن کار دستم ندهد و دوز رفتارها را باید بالا پایین کنم تا برسم به روال عادی.
بین همه آن چه به عنوان یک چند پتانسیلی بودن با خودم و روزگار و آن چه دوست دارم و ندارم و الخ … وجود دارد و با آن ها درگیرم … رکود جزو اورژانسی ترین شان است.
مرض تازه کشف شده مان البته با یک سابقه دو ساله کرونا هم همراه شده . شاید اگر کرونا نبود این برایم حالا حالا هااا قابل کشف نبود و پی ش را این قدر سفت و سخت نمی گرفتم .
اما حالا قصه مان اندکی عوض شده است . این که چرایی خیلی چیز ها برای آدمی روشن شود و بداند حداقل تا صد متری پیش رویش چه خبر است خیلی توفیر دارد تا راهش را در دل تاریکی و نادانی بکشد و آخر سر با مرض های مهلک تری رو به رو و درگیر شود .
بعضی از امراض خوبی شان همین است که لااقل تو حواست به مسیرت می ماند و می فهمی همه زندگی آن تجویزاتی نیست که عموم لق لق زبان شان است و متخصصان برایش کتاب ها نوشته و سخن ها بر زبان می رانند .
باری شاید این شیرین ترین مرضی باشد که مبتلا شدنش را دوست دارم و در پی آن رکود این روز های زندگی ام را به تکاپویی جهت آن چه دوست تر دارم رهنمود می کنم .
اتفاقات ، رکود و هیجانات و در مجموع همه زندگانی ، برای زیستن و تجربه است اما ماندن در تجربه رکود برای منی که این روز ها بیش از پیش خودم را می کاوم ناگزیر تجربه تلخی بوده و هست و راه برون رفت از آن با مرض تازه ام گره خورده است .
Warning: file_put_contents(): Only 0 of 1208 bytes written, possibly out of free disk space in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/wpdiscuz/utils/class.WpdiscuzCache.php on line 154
[…] می دانم این هم مرض عجیبی است، نه این که پیشنهادات دیگران برایم مهم نباشد اما خودم بیشتر دوست دارم به دنبال کشفیات بروم . ( شاید این هم بر میگردد به همان مرض نو شناخته ام یعنی چندپتانسیلی بودن) […]