در پست قبل از فرافکنی و مراحل آن گفتم … اگر نخوانده اید حتما بخوانید
اما در این یادداشت به این موضوع می پردازم که آیا عادت به زندگی با هم و روابط دو شخص به مثابه ی شناخت آن ها از یکدیگر است ؟
ما خیلی خیلی سخت می توانیم افراد حتی صمیمی ترین شان را بشناسیم . آن هایی که عمری را با هم سپری کرده و بیشترین میزان عمرشان را باهم بوده اند نیز نمی توانند این ادعا را داشته باشند که یکدیگر را می شناسند .
ما فقط از لحاظ روانشناختی به یکدیگر و رفتار ها عادت می کنیم و این را به مثابه شناخت مان از طرف مقابل تصور می کنیم .
ما هرگز دیگری را نمی شناسیم و هر گاه ما نتوانیم چیزی را آن طور که باید و شاید بشناسیم ، مستعد آن می شویم که آن را با محتوای فرافکنی شده خودمان پُر کنیم !
پس اینجا روشن می شود که عادت ما برای آن که شخص چطور واکنش نشان می دهد از چه چیزی خوشش می آید یا از چه چیزی بدش می آید ، لزوما این نیست که ما به شناخت طرف مقابل رسیده باشیم .
و هر کجا این سطح شناخت کم عمق تر باشد این زمینه را برای فرافکنی فراهم می کند. ما با یک شخص یک دیگری رو به رو هستیم که هزار توی پیچیده ای است که شاید اگر 120 سال هم عمر کنیم نتوانیم تمامی این هزار تو را در بیاوریم و ذهن ما اینجا شروع می کند به پر کردن این ناشناخته ها با فرافکنی خودش.
مثل یک مدیری عمل می کنیم که هر گوشه از کار را که برایش حاوی ناشناخته هاست با دستور العملی از خود پر می کند . و آن چه را به عنوان خلاء از دید خود می پندارد به دیگری و دیگران فرافکنی و القا می کند .
یونگ در خصوص این فرافکنی ها که همه ما انسان ما در روابط آن را در دستور کار خودمان قرار می دهیم حرف عمیق و زیبایی می زند . وی درباره رواج و گسترش فرافکنی تذکر می دهد و می گوید :
اصلی ترین دلیل روانی برای فرافکنی همیشه یک چیزِ ناخودآگاه فعال شده است که به طریقی به دنبال ابراز شدن است .
فراموش نکنید آن چه که شما در دیگری می بینید ، چیزی مربوط به خودتان است . شاید برایتان تعجب برانگیز باشد ، اما در واقع آن چه شما عاشق اش می شوید در واقع جنبه ای از خودتان است که بازتابش را در دیگری می بینید.
ناخودآگاه ما همیشه فعال و همیشه در حال فرافکنی است و چیزی که شما باید در نظر بگیرید این است که این امکان وجود دارد که همواره در معرض فرافکنی در روابط خودتان و طرف مقابل تان هستید .