Warning: session_start(): open(/opt/alt/php72/var/lib/php/session/sess_296e305ac84ec1b2c9cc12ae51703320, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/mihanpanel/app/mw_config.php on line 22

Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php72/var/lib/php/session) in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/mihanpanel/app/mw_config.php on line 22
چطور از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم -
مرجع آموزش مهارت های توسعه محور در زنان

چطور از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم

من از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم …

هضمش دست کم به چند شکستگی کوچک و بزرگ روی بدنه ی زندگی مان نیاز است . حتی تَرَک های عمیق هم شاید موجب نادیده گرفتن و پشت گوش انداختن هضمش شود.

به شکستگی نیاز است  …

آهنگ جدید روزبه بمانی را پلی کرده ام به نام گنج ، زیبایی صدا و ریتم آهنگ در ترشح میزان زیادی دوپامین درون مغزم قطعا موثر است . و چند بار جمله را می خوانم :

من از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم …

من از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم …

من از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم …

من از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم …

به این می اندیشم که این جمله چقدر آشناست . چقدر درگیرش بوده ام . گویی جرقه ای درون ذهنم می زند … به عملکرد و اقدامات این روزهای زندگی ام نگاه می اندازم . به این سوال فکر می کنم چرا بعد از شکستگی روی بدنه ی زندگی مان ، اجتناب را جایگزین خلاقیت، تلاش ، خردمندی و استمرار می کنیم ؟

گویی گوی بلورین زندگی که حالا شکستگی ظریفی رویش نقش بسته که بیش از یک تَرَک کوچک است، دیگر  تائیدی که از آدم های زندگی مان می خواستیم را به ما نمی دهد .

ما سرفکنده شده ایم و آن ها را نیز با این جای شکستگی سرفکنده کردیم ؟!

شاید ریشه ی این اجتناب ها حدالامکان یکی از ریشه ها همین وهم و ترس از امنیت خواهی ناشی از تائید آدم های زندگی مان باشد . آن هایی که حالا ناامیدشان کرده ایم !

حالا روی آورده ایم به زندگی با ایده آل ها درون سرمان . جایی که هر قدم،تلاش و حرکت را که از آن کمال ِ ممکن ، آن ایده آل بسته بندی شده شیک دور است را پس می زنیم.

تردید، سردرگمی، حس پوچی، حس نیاز، آشفتگی، از دست دادن باورمندی به خود، و باز تردید … این ها بخشی از احساسی ست که ما را همراهی می کند. تا بجای برخاستن، تلاش کردن و حرکت کردن هر چند آهسته، خود را در بازی پیدا کردن مقصر، سرزنش و سرکوب بیابیم …

و این دور باطل همچنان ادامه می یابد تا روزی برسی به این نقطه که از سرت بیرون بیایی درون دنیای واقعی که یک ناقص الخلقه ی تمام عیار است زندگی کنی. و خشت به خشت عمارت خودت را بنا کنی.

و این اعتراف جز با نگاه عمیق به خودم، ترس هایم، شکست ها و موفقیت هایم و لمس آن شکستگی ها ممکن نبود .

و مهم تر جایی که دریافتم ترس از شکستگی صرفا به خود شکستگی مربوط نیست و فرو ریختن قلعه باورهاست که این ترس را تا کلکته می کشاند !

و اکنون در میابم که تلاش های کوچک ماست که زمینه ساز همان ایده آل هاست … و نه اجتناب،فرار و پا پس کشیدن .

من از تلاشی که ایده آل های مرا بی اعتبار می ساخت اجتناب می ورزیدم … تو چطور ؟

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
()
x