Warning: session_start(): open(/opt/alt/php72/var/lib/php/session/sess_7ed04f3f6506c080c3a4dd1584e4e3d6, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/mihanpanel/app/mw_config.php on line 22

Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php72/var/lib/php/session) in /home/revaya/domains/revayat30.ir/public_html/wp-content/plugins/mihanpanel/app/mw_config.php on line 22
چند روایت نامعتبر از یک آدم معمولی - معصومه نوربخش | روایت سی
مرجع آموزش مهارت های توسعه محور در زنان

چند روایت نامعتبر از یک آدم معمولی

پارت اول

دندان درد خر است ! و دندان پزشکی که با سهمیه وارد این حرفه می شود خر تر و منی که پیش آن دندان پزشک می روم از همه شان خر تر . البته اگر عقل الان ام را داشتم قطعا پیش آن دندان پزشک نمی رفتم .

درد دندان را بچسبان به دردی که قلب ام دارد ، بی شک این درد قلب خیلی غیر قابل تحمل تر است . اصلا میدانی چیست ؟ درد هایی که یک سر دارند قابل تحمل تر از درد هایی ست که دو یا چند سر دارند . آن هایی که به خودت وصل است و هر غلطی خواستی با او میکنی قرص میخوری کمپرس میگذاری اصلا رهایش میکنی و به کارهایت میرسی مثلا ورد را باز میکنی تاریخ میزنی بیست و پنج تیر ماه نود و نه و هزار کلمه پشت سر هم می نویسی و آسوده می شوی . تا باشد از این نوع درد ها … ولی آن درد های جمعی آن هایی که یک سرشان به جایی دیگر وصل است و نه مرحمی هست و نه چاره ای و نه حتی می توانی رهایشان کنی . با آن ها چه می توان کرد !؟

امروز دقیقا گرفتار هر دو هستم … و چه می شود دندان را رها کرده و می نویسم و با آن درد های جمعی چه کنم . دیشب که خواب بودیم هشتگ اعدام نکنید ترند اول توئیتر شده بود … خیلی از اعدام گفته ام و نوشته ام از سال های دور ؛ از این که خوب است بد است بازدارنده است نیست و … اما امروز نتوانستم در این درد جمعی سکوت کنم . میدانی به نظر من این مرز بندی هایی که نامش را سیاست ، حقوق و … می گذاریم این ها برای من فقط و فقط به یک نقطه می رسند و آن چیزی نیست جز انسانیت . با همین کلمه هم زیاد بازی شده انسان ، آدم و … اما نقطه روشن روزگار ما زمانی پدیدار می شود که بدانیم انسانی هست پیچیده پر رمز و راز و ناخلف که نمی توانی در چارچوب تنگ و بسته ی یک نظام فکری قرار اش دهی و برایش تعیین تکلیف کنی.

شاید بگویی بدون چارچوب که سنگ روی سنگ بند نمی شود ! باید نظام و چارچوبی باشد … اما من می گویم در چارچوب هم که باشی باز بعید است که مهار شوی . این طوفان این فرزند ناخلف این آتش سوزان فکرش قلبش برای آزادی می تپد برای عشق …

پارت دوم

یک چیزی هست که آدم وقتی تکلیف اش با خودش و دلش مشخص باشد خیلی پر ذوق تر پیش می رود اینک می دانی چه میخواهی حتی اگر مسیر هموار نیست خودت دست به کار می شوی برای ساختن آن راه و آن مسیر . اما گاهی از تنبلی مان تکلیف را روشن نمی کنیم می ترسیم اگر این انتخاب شد وقت تلف شود اگر آن انتخاب شد بازار نداشته باشد … بنظرم ابتدای کار باید بیخیال آن وقت هم چون دُر و گهرتان شوید اندکی اش را خرج همین کم مایگی ها کنید ! و بازار جهانی را نیز اندکی کنار گذاشته بچسبید به همین بازار تا سر کوچه هم نه تا همین دو خانه آن طرف تر …

شاید تکلیف تان روشن شد و دست از تنبلی برداشتید و کاری شروع شد …

حفره ی ناامیدی و نابسامانی این روز ها با هیچ چیز پر نمی شود جز آن که دستی که به کاری مشغول شود .

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تابان استایل
4 سال قبل

نوشته بسیار زیبایی بود

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
()
x